معنی قرار گرفتن
لغت نامه دهخدا
قرار گرفتن. [ق َ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب) ساکن شدن. || آسوده گشتن. راحت شدن. || آرام گرفتن. (ناظم الاطباء):
وزارت از بر تو رفت به سفر
بگشت گرد جهان و جهانیان بسیار
که بهتر از توکسی همنشین خویش نیافت
نشست با تو مقیم و گرفت با تو قرار.
امیر معزی (از آنندراج).
مُلک هم برمَلک قرار گرفت
روزگار آخر اعتبار گرفت.
انوری (از آنندراج).
هر آنکه مهر گلی در دلش قرار گرفت
روا بود که تحمل کند جفای هزار.
سعدی.
چو سیلاب ریزان که در کوهسار
نگیرد همی بر بلندی قرار.
سعدی.
|| خاموش شدن. بیحرکت شدن. (ناظم الاطباء). || استوار و محکم شدن. (آنندراج). || ثابت گشتن. (ناظم الاطباء). قرار گرفتن در جای. جای گرم داشتن. جای گرم کردن. (مجموعه ٔ مترادفات).
قرار
قرار. [ق ُ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Alight, Ensconce, Nuzzle, Repose, Settle, Stick
فارسی به ترکی
karar bulmak
فرهنگ معین
ساکن شدن، آرام گرفتن، استوار شدن، محکم گشتن. [خوانش: (~. گِ رِ تَ) [ع - فا.] (مص ل.)]
فرهنگ فارسی هوشیار
اویستیدن ایستیدن خستیدن ماندن (مصدر) ساکن شدن، آسوده گشتن راحت شدن، استوار شدن محکم گشتن، خاموش شدن، بی حرکت گشتن.
قرار
ثبات و قرار ورزیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آسودگی، استواری، پایداری، آسایش
فارسی به آلمانی
Lage (f), Liegen, Lüge (f), Lügen, Unaufrichtigkeit (f)
واژه پیشنهادی
استقرار
حل جدول
فارسی به عربی
اجلس، اکذوبه، مقعد
درمرکز قرار گرفتن
مرکز
بطور توالی قرار گرفتن
انجح
دریک ردیف قرار گرفتن
اصطف
بالش وار قرار گرفتن
وساده
فرهنگ عمید
۱.زمان یا مکان ملاقات،
آرامش، آسودگی،
(اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود،
(اسم) عهدوپیمان،
پایداری،
(حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی،
* قرار دادن: (مصدر متعدی)
جا دادن،
استوار ساختن،
[قدیمی] برقرار کردن،
* قرار داشتن: (مصدر لازم)
برقرار بودن،
جا داشتن،
آرامش داشتن،
وعدۀ ملاقات داشتن،
* قرار گذاشتن: (مصدر متعدی) شرط کردن، عهدوپیمان کردن،
* قرار گرفتن: (مصدر لازم)
استوار و محکم شدن،
ساکن شدن، جا گرفتن،
آرام گرفتن،
ثابت گشتن،
* قرارمدار: [عامیانه] بند و بست، شرط، عهدوپیمان،
* قرارومدار: [عامیانه] = * قرارمدار
معادل ابجد
1251